جدول جو
جدول جو

معنی هفت خم - جستجوی لغت در جدول جو

هفت خم
(هََ خُ)
هفت آسمان. (آنندراج) :
به خم درشد از خلق پی کرد گم
نشان جست از آواز این هفت خم.
نظامی.
رجوع به هفت آسمان، هفت خراس، هفت خروارکوس و هفت خضراشود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفت خان
تصویر هفت خان
کاری مهم و دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هفت خط
تصویر هفت خط
شخص متقلب و حقه باز، هفت اقلیم، خطوط جام جم، هفت خط جام
هفت خط جام: خطوط جام جم، برای مثال هفت خط داشت جام جمشیدی / هر یکی در صفا چو آیینه ی جور و بغداد و بصره و ازرق / اشک و کاسه گر و فرودینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هفت صد
تصویر هفت صد
هفت بار صد، عدد «۷۰۰»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت خم
تصویر پشت خم
آنکه پشت خود را خم کرده یا غوز درآورده، خمیده پشت، گوژپشت
پشت خم پشت خم: نوعی راه رفتن با پشت خمیده برای پنهان بودن از چشم دیگران
فرهنگ فارسی عمید
(هََ بَ)
هفت ضلعی. سطحی که دارای هفت ضلع باشد
لغت نامه دهخدا
(هََ رِ)
دهی است از بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که تعداد کمی سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ)
موجودی که دارای هفت سر باشد. به کنایت، غیرعادی و ترسناک.
- اژدهای هفت سر، کنایه از فلک است:
این هفت سر اژدهای خونخوار
در گرد تو حلقه است چون مار.
نظامی.
فلکی کو به گرد ما کمر است
چه عجب کاژدهای هفت سر است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ شَ)
به معنی هفت سلطان است که کنایه از هفت کوکب باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ قَ لَ)
هفت نوع شیوۀ کتابت خط فارسی است که نامهای آنها بدین قرار است: ثلث، محقق، توقیع، ریحان، رقاع، نسخ، و تعلیق. (از برهان). اقلام معروف قدیم شش قلم است که عبارتند از: ثلث، ریحان، نسخ، رقاع، تعلیق، و غبار. این شیوه ها در تاریخ خط فارسی به اقلام سته معروف اند، نیز کنایت از آرایش کامل است و قسمتهای آرایش، چنانکه گویند: خود را به هفت قلم آرایش کرده بود، یعنی آرایش او نقص نداشت. رجوع به هرهفت شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ورق بازی که دارای هفت خال باشد. (یادداشت مؤلف). در هر دست ورق چهار هفت لو وجود دارد
لغت نامه دهخدا
(هََ نُهْ)
آرایش و زیور و اسباب عروسی، و ’نه ده’ نیز گویند. (غیاث) ، میتواند که مراد از تارهای ساز باشد، چه بر رباب و مثل آن نه و هفت تار می بندند. (غیاث از شرح قران السعدین)
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ / یِ)
یکی از هفت بخش چیزی. سبع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ خَ)
ظاهراً به اندازۀ شصت کمند:
همی رفت رستم چو پیل دژم
کمندی به بازو درون شصت خم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کنایت از هفت آسمان است. هفت فلک. هفت خراس. هفت ایوان:
بر طرۀ هفت بام عالم
نه طاس بهشته ای نه پرچم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از هفتصدم
تصویر هفتصدم
نادرست نویسی هفستدم عددترتیبی برای هفتصد درمرتبه هفتصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفتادم
تصویر هفتادم
عدد ترتیبی برای هفتاد درمرتبه هفتاد
فرهنگ لغت هوشیار
هفت رنگ ناغلا گربز، هفت کشور یا هفت خط جام. قدماجام (جام شراب و نیز جام جم) راباهفت خط مجسم میکردند که بترتیب ازبالابپایین عبارتست از: خط جور خط بغداد خط بصره خط ازرق خط ورشکر (اشک خطیره) خط کاسه گر خط فرودینه. توضیح ادیب فراهانی درین قطعه آنها را یادکرده است: (رخ برافروخت همچو آیینه آن پری پیکر سمن سینه پس زبحر خفیف بازآورد این گهرها درون گنجینه فاعلاتن مفاعلن فغلن درقدح کن شراب دوشیشه هفت خط داشت جام جمشیدی هریکی درصفا چو آیینه جوروبغداد وبصره وازرق اشک وکاسه گروفرودینه) (ادیب الممالک)، بسیارناقلا وحقه باز: (من میخواهم آبروی چندساله ترابباددهم یاتوخودت سیدمیران بااین زن هفت خطی که بخانه ات آوردی کخ)، (حروفیه) بعقیده فضل الله حروفی الف - خطوط چهره آدمی هفت خط راتشکیل دهند، خطوط سیاه، خطوط امیه: (چهارمژه هردوابرو موی سر هفت خطند ازخدای دادگر) ب - چین ها وعلایم مشخصه صورت (چهارمین پلک چشم دوچین طولی طرفین بینی که تا گوشه لب زیرین پایین آید چینی که لب زیرین رااززنخ جداکند. ج - ریش وسبلت هم دارای هفت خط میباشند خطوط ابیه، هفت اقلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت خم
تصویر پشت خم
خمیده پشت
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه دارای هفت سر (راس) باشد، یا اژدهای هفت سر. اژدهایاساطیری، جهان: (جهان چون یکی هفت سراژدهاست کسی نیست کزچنگ ونابش رهاست) (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت ده
تصویر هفت ده
هفتاد (710 70) -2 زینت کرده آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
هفت منزل هفت مرحله، مجموعه پیشامدهایی که درهفت منزل برای پهلوانانی مانند رستم واسفندیار رخ داده. توضیح معمولااین کلمه را بصورت (هفتخوان) نویسند وبعضی وجه تسمیه صورت اخیر را آن دانسته اند که رستم واسفندیار بعد از هرکامیابی خوانی ازاغذیه لذیذ میگستردند ولی این وجه صحیح نمی نماید وبنظرمیرسد که صحیح در (هفت خان) باشدبمعنی هفت منزل ومرحله. درترجمه عربی شاهنامه از بنداری نیز (هفتخان) آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت خال
تصویر هفت خال
هفت خال نرد. مجموعه نقطه های هردوسمت مقابل ازطاس (کعبتین) : (درکعبتین مقابل یک نقطه شش نهاده اند ودرمقابل دو پنج ودرمقابل سه چهار، بنابر آنکه خواستند نقش را از بالا وزیرچون جمع کننداز هفت - که عدد سیارات است - تجاوزنکند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت جد
تصویر هفت جد
هفت پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت آب
تصویر هفت آب
آب های بسیارومتنوع: (دهان بشست بهفت آب وخاک وتوبه کند بدست تو که نگوید چنین سخنهاباز) (کمال اسماعیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشت خط
تصویر هشت خط
بنگرید به هفت خط بسیارحیله گر مکار: (این خاله زنکهای بیکارهشت خط عیار بلایی بسرمن آوردند که نگونپرس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت شمع
تصویر هفت شمع
هفت سپندار گواژ هفت اختر هفت روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت قلم
تصویر هفت قلم
هر هفت هفت گونه آرایش و هفت دبیره -1 هفت قسم ازهرچیز، هر هفت: (هفت قلم خودرا آرایش کرد) یا هفت قلمبزک کردن، بطورکامل آرایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت لو
تصویر هفت لو
ورق دارای هفت خال (دربازی ورق)
فرهنگ لغت هوشیار
هفت عدد خمره محتوی مسکوکات. توضیح این ترکی بدرداستانهابسیار مستعمل است. مثلا گویند: (هفت خمره زر پیداشد)، خمره های بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت یک
تصویر هفت یک
یک جزو ازهفت جزوچیزی یک هفتم (7، 1) سبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت بام
تصویر هفت بام
کنایه از هفت آسمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت در
تصویر هفت در
((~. دَ))
کنایه از هفت سیاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت خط
تصویر هفت خط
((~. خَ))
هفت خط نقش شده بر جام جم، آدم دانا، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت خط
تصویر هفت خط
((~. خَ))
کنایه از هفت آسمان
فرهنگ فارسی معین